نوروفیدبک : EEG بیوفیدبک یا بیوفیدبک الکتروانسفالوگرافی
نوروفیدبک یکی از مهم ترین و کاربردی ترین زیر شاخه های بیوفیدبک است که به شکل کاملا اختصاصی روی امواج مغزی کار می کند.
نوروفیدبک مانند سایر انواع بیوفیدبک به معنای شناخت عملکردهای فیزیولوژیک بدن و تغییر دادن و کنترل کردن این فرایندها به وسیله ی خود فرد و به شکل کاملا ارادی و آگاهانه است. اصول اولیه نوروفیدبک بر اساس همان چیزی شکل گرفته است که در نوار مغزی مورد استفاده قرار می گیرد. در نوار مغزی ثبت اطلاعات از امواج مغزی در تمام نقاط روی سر انجام می شود اما در نوروفیدبک معمولا یک یا دو خروجی از امواج مغزی بر حسب نقاطی که روی سر الکترود نصب می شود مورد بررسی و مداخله قرار می گیرند. بنابر این نکات مهم در آموزش، یادگیری و کاربرد نوروفیدبک، شناخت نوع امواج و تعیین محل نصب الکترودها روی سر است.در پروتکل های درمانی که برای انواع اختلالات وجود دارد، مشخص شده است که روی کدام امواج باید کار کرد و الکترودها در کدام مناطق باید نصب شوند.
مفاهیم تئوری نوروفیدبک :
نگاه ما به نوروفیدبک به عنوان یک روش درمانی نوین، نگاهی علمی است. نوروفیدبک یک علم بین رشته ای ست که در برگیرنده ی علومی مثل نورولوژی، نوروفیزیولوژی، روانشناسی یادگیری، مهندسی پزشکی، نوروساینس و روانشناسی بالینی و سلامت می باشد. نوروفیدبک به نوعی به معنای شکل دهی مجدد مغز است. کنترل و تغییر دادن فعالیت های مغزی و بررسی اثر بخشی این تغییرات در رفتار انسان. نورورفیدبک رویکردی پیچیده، وسیع و مستلزم کار گروهی و کسب تجربه است. فیدبک یا بازخوردی که در روش درمانی نوروفیدبک به فرد داده می شود، در واقع وظیفه ی خود تنظیمی سیستم را بر عهده دارد. این بازخورد منجر به کنترل و تنظیم فرایندهای فیزیولوژیک بدن فرد می شود.
نوروفیدبک برگرفته از نظریه ی یادگیری شرطی سازی عامل است.بر اساس این نظریه، زمانی که فرد رفتار مطلوب را نشان می دهد اگر به شکل فوری و دقیق و پایدار تقویت مناسب را دریافت کند، تکرار و تداوم این امر منجر به افزایش و تقویت رفتار هدف در فرد می شود. وقتی ما برای ارگانیسم تقویت یا تنبیهی در نظر می گیریم، این عامل تقویت کننده یا تنبیهی نقش نوعی فیدبک را برای ارگانیسم ایفا می کند که منجر به افزایش یا کاهش رفتار مورد نظر می شود.در واقع نوروفیدبک به معنای شرطی سازی امواج مغزی می باشد.
برای اولین بار نیل میلر در سال 1960 امکان شرطی سازی را در زمینه ی کنترل سیستم عصبی خودمختار ثابت کرد. در سال 1963 جان باسماجیان شرطی سازی عضلانی را در پژوهشی که در این زمینه انجام داده بود به اثبات رساند و مفاهیم الکترومیوگرافی EMG را مطرح ساخت. به تدریج این فرایند شرطی سازی فرایندهای بیولوژیک بدن تحت عنوان بیوفیدبک شناخته شد.
در بیوفیدبک و نوروفیدبک، علاوه بر شرطی سازی عامل، نوع دیگری از یادگیری تحت عنوان شکل دهی یا Shaping نیز کاربرد فراوانی دارد. بر اساس اصل شکل دهی رفتار، برای یاد دادن یک رفتار پیچیده، ابتدا رفتار مورد نظر به بخش های کوچک تر و ساده تر تقسیم بندی می شود و از ساده ترین بخش رفتار فرایند شرطی سازی آغاز می شود.
با توجه به اصل شرطی سازی و شکل دهی رفتار، نوروفیدبک و بیوفیدبک فرایندهای طولانی مدتی هستند که باید در جلسات ابتدایی با شرایط آسان شروع، و به تدریج به شرایط دشوارتر منتهی گردد.
در روش های روان درمانی، درمانگران با تغییر دادن الگوهای شناختی، هیجانی و رفتاری به دنبال ایجاد تغییرات پایدار در الگوی رفتاری و عملکرد فرد هستند. اما در بیوفیدبک و نوروفیدبک ما با اصلاح، تغییر و کنترل فرایندهای فیزیولوژیک بدن به دنبال ایجاد تغییرات پایدار در خلق، تفکر و عملکرد فرد هستیم.
اما تقویت در نوروفیدبک و بیوفیدبک چیست؟
در انواع روش های بیوفیدبک، تقویت مورد نظر که منجر به افزایش یا کاهش رفتار می شود، مجموعه ی اطلاعاتی ست که در اختیار فرد قرار می گیرد.در بحث یادگیری تاکید بر این است که تقویت باید مناسب، دقیق، فوری و باثبات باشد. تمام این نکات در بیوفیدبک و نوروفیدبک کاملا رعایت می شوند.وقتی که ما برای مغز انسان، اطلاعاتی در مورد نحوه ی عملکرد خودش فراهم می کنیم، مغز این اطلاعات را در جهت اصلاح و تغییر عملکرد خود مورد استفاده قرار می دهد.
بنا بر این در نوروفیدبک، به وسیله ی یک مانیتور، اطلاعاتی در مورد فرایندهای فیزیولوژیک بدن در اختیار فرد قرار می گیرد که فرد در شرایط طبیعی قادر به دریافت این اطلاعات نیست.زمانی که آگاهی و شناخت فرد از آن چه که در بدنش در حال رخ دادن است افزایش پیدا می کند، فرد توانایی بیشتری در کنترل ارادی و آگاهانه ی این واکنش ها به دست می آورد.
نویسنده : انیس جهانبازی کارشناس ارشد روان شناسی
نوروتراپیست مرکزنوروتراپی ایرانیان